لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...
شنبه 5 فروردين 1391برچسب:, :: 18:24 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

ای کاش گردد امضا ، فیض حضور مهدی

روشن شود به زودی، عالم زنور مهدی

بی شک بود ظهورش، صداق احسن الحال

ای کاش باشد امسال، سال ظهور مهدی

اللهم عجل لولیک الفرج

پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

عملیات فتح المبین در روز ۲ فروردین ۱۳۶۱ با رمز یا زهرا علی‌ها السلام

در جبهه جنوب در منطقه غرب شوش و دزفول با وسعت حدود

۲۵۰۰ کیلومتر مربع انجام می شود. این عملیات با فرماندهی مشترک

ارتش و سپاه با استعداد ۳۵ گردان ارتش و ۱۰۰ گردان از سپاه، جمعا

به تعداد حدود صد هزار نفر نیرو صورت گرفت و در مقابل ارتش عراق از

 استعداد ۷ تیپ زرهی، ۲۰ تیپ پیاده، ۱۰ گردان توپخانه معادل با حدود

۸۰۰۰۰ تا ۱۶۰۰۰۰ نیرو برخوردار بود. درنهایت عملیات با پیروزی قاطع

نیروهای ایران و آزادسازی حدود ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از مناطق اشغال شده

 توسط عراق به پایان رسید. تلفات نیروهای ایران حدود ۳۰۰۰۰ نفر و تلفات

 نیروهای عراق ۲۵۰۰۰ نفر به علاوه ۱۵۰۰۰ اسیر می باشد.

اهداف:

1. آزادسازی بخش وسیعی از مناطق اشغال شده منطقه غرب شوش

و دزفول، همچون سایت ۴ و ۵ رادار و ده‌ها روستای منطقه.

2. انهدام دو لشکر عراق (۱۰ زرهی و ۱ مکانیزه).

3. دست یابی به خطوط پدافندی مناسب و استفاده از حداقل

نیروهای خودی در آن خطوط

4. خارج کردن شهرهای شوش، اندیمشک و دزفول از تیررس آتش

توپخانه دشمن.

۵. دور کردن آتش موثر دشمن از جاده اهوازاندیمشک

 *** بیاییم شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات ***

 

پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

دیروز از هر چه بود گذشتیم

امروز از هر چه بودیم گذشتیم

آنجا پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم تا ناممان گم نشود

جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم

آزادمان کن تا اسیر نگردیم

"شهید شوشتری"

اللهم عجل لولیک الفرج

این حقیر التماس دعای خیلی ویژه داره از همه دوستان مخصوصا اونهایی که به زیارت

شهدا می روند!!

پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

در عبادت باید دشواری آن را تحمل كرد و بر سستی و تن پروری غلبه یافت و به پرستشی عاشقانه و پیوسته پرداخت .

امام علی (ع) می فرمایند : بهترین كارها ، عملی است كه خود را ( علیرغم عدم پذیرش

نفس ) بر آن وادار كنی .

آنكه در لحظات سخت ، از رسول خدا حمایت و یاری كند .

آنكه با پای پیاده به سفر حج و زیارت برود .

آنكه با جان و مال ، در راه خدا مبارزه كند .

آنكه در راه دین ، سختی بیشتری تحمل كند ، از فضیلت بیشتری برخوردار است .

                                                                           ( راز نماز ، محسن قرائتی )

پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

عجایب هفتگانه هستی!!

روزی معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه هستی را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند، معلم نوشته ها را جمع آوری کرد. با آنکه همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به این موارد اشاره کرده بودند: اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و ...!!

در میان نوشته ها کاغذ سفیدی به چشم می خورد، معلم پرسید: این کاغذ سفید مال کیه؟ یکی از بچه ها گفت مال من! معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟ دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت: بسیار خوب هر در ذهنت هست را به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.

در این هنگام دخترک مکثی کرد و گفت: به نظر من عجایب هفتگانه عبارتند از: لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن!!

پس از شنیدن سخنان دخترک کلاس در سکوتی محض فرو رفت.

نتیجه اخلاقی:

عجایب واقعی جهان همین هایی هستند که ما آنها را خیلی ساده و معمولی می انگاریم.

پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

اولین عملیاتی بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت

 به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم

 مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بی صدا در یک ستون

طولانی که مثل مار در دشتی صاف می خزید، جلو می رفتیم. جایی نشستیم.

یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از

 ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف، رفت بالا،

 معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.

 لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت:

« دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خورده ای به پهلوی

فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه ی عقب شده.»

از ترس صدایش را در نیاوردم که آن« شیر پاک خورده» من بوده ام!

بیاییم حتی با یک صلوات یادی از آن بزرگ مردان دوران کنیم!!

جمعه 30 دی 1390برچسب:, :: 13:55 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

امروز جمعه است!

ساعت: لحظه ای مانده به ظهور!

این نامه من است به آخرین حجت خدا، باقی مانده ذخیره الهی!

مبدأ : زمین خاکی؛   

مقصد : افلاک؛    

از طرف : ...

کد پستی : اللهم عجل لولیک الفرج؛        

محتوا : درد و دل با منجی

مقدمه : درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود ، مولا جان

متن : تمام دردهای من ، تمام رازهای زندگانی ام ، تک تک حرف های کلمات وجودم ، تمام سوال های ناگفته ام ، تمام رنج هایی که دیده ام ، تمام غم و دردی که دوران هجر او برای وصالش کشیده ام و ... تمام وجودم درد می کشد ، گویی که نام دیگر مرا درد گفته اند . کویی که درد دفتر زندگی مرا ورق می زند . تمام وجود من با درد نجوا می کند به امید آن که درد هجران با شوق وصال پایان یابد . امروز جمعه است ، جمعه ی آخر ، جمعه ای که عاشورایی دیگر را به نظاره خواهد نشست . جمعه ای که کوچه پس کوچه هایش را آزین بسته است تا به پیش باز آخرین منجی بروند .

من در 14 کیلومتری جاده ی ظهور ایستاده ام ، و چشمانم را به راه دوخته ام تا مبادا او بیاید و من بی خبر بمانم .

امروز نامه ی مرا می خوانید ،بیا که ورق های جمعه ها را به یکدیگر چسبانده ام و دفتری ساخته ام تا فراموش نکنم چند جمعه در داغ فراقت سوخته ام .

مولای من ، می دانم که علت نیامدنت منم ، دلیلش دستان آلوده ی من است ، ولی آن قدر  می دانم که دستان توست که هنوز مرا نگه داشته است ، مولای من ...  پس شتاب کن و بر اسب ثانیه ها سوار شو و در این بیابان غم زده ی ما بتاز

امروز جمعه است ، و من همان جمعه ام ، آخرین جمعه ، جمعه ی انتظار

 

«صمیمانه منتظر دلنوشته های شما هستیم»
جمعه 30 دی 1390برچسب:, :: 13:55 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

در بیمارستانی دو مرد در یک اتاق بستری بودند. مرد کنار پنجره به خاطر بیماری ریوی بعد از ظهرها یک ساعت در تخت می نشست تا مایعات داخل ریه اش خارج شود. اما دومی اجازه نشستن نداشت. آن دو ساعت ها در مورد همسر، خانواده، سربازی و ... صحبت می کردند. بعد ازظهرها مرد اول در تخت می نشست و روی خود را به پنجره می کرد و هرآنچه را که می دید برای دیگری توصیف می کرد . در آن حال بیمار دوم چشمان خود را می بست و تمام جزئیات دنیای بیرون را پیش روی خود مجسم می کرد،؛ او با این کار جان تازه ای می گرفت. روزها و هفته ها به همین صورت سپری شد. یک روز صبح زود پرستار آمد و جسد آن مرد کنار پنجره را بیرون برد. مرد دوم درخواست کرد که تخت او را به کنار پنجره منتقل کنند. به محض اینکه تخت کنار پنجره قرار گرفت ، با شوق فراوان بیرون را نگاه کرد. اما تنها یک دیوار بلند سیمانی بود. با تعجب گفت اینجا که فقط یک دیوار بلند سیمانیه. چرا او منظره بیرون را آنقدر زیبا وصف می کرد؟ پرستار گفت: او نابینا بود ، او حتی همین دیوار سیمانی را هم نمی توانست ببیند.

نتیجه اخلاقی:

بالاترین لذت زندگی این است که علی رغم مشکلات خودمان ، سعی کنیم دیگران را شاد کنیم. انسانها سخنان ما و عمل ما را فراموش می کنند، اما آنها هیچگاه فراموش نمی کنند که ما چه احساسی را برایشان به وجود آورده ایم...

جمعه 30 دی 1390برچسب:, :: 13:55 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

ای خدا !!

اى خداى بزرگ، اى ایده ‏آل غایى من، اى نهایت آرزوهاى بشرى، عاجزانه در مقابلت به خاک میافتم، تو را سجده میکنم، می‏ پرستم، سپاس میگویم، ستایش میکنم که فقط تو، آرى فقط تو اى خداى بزرگ شایسته سپاس و ستایشى، محبوب بشرى، فقط تویى، گمشده من تویى. ولى افسوس که اغلب تظاهرات فریبنده و زودگذر دنیا را به جاى تو می‏پرستم. به آن‏ها عشق می‏ ورزم و تو را فراموش میکنم! اگرچه نمیتوانم آن را هم فراموشى بنامم چون یک زیبایى یا یک تظاهر فریبنده نیز جلوه توست و مسحور تجلیات تو شدن نیز عشق به ذات توست.

من هرگاه مفتون هرچیز شده ‏ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزیده‏ ام، بنابراین اى خداى بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش مکن. فقط ظرفیت و شایستگى عطا کن تا هر چه بیش‏تر به تو نزدیک شوم و در راه درازى که به ‏سوى بوستان بی ‏انتها و ابدى تو دارم، این سبزه‏ ها و خزه ‏هاى ناچیز نظر مرا جلب نکند و از راه اصلى باز ندارند.

در دنیا، به چیزهاى کوچکى خوشحال می‏شوم که ارزشى ندارند و از چیزهایى رنج می‏برم که بی ‏اساسند. این خوشحالی ‏ها و ناراحتی ‏ها دلیل کم ‏ظرفیتى من است.

هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشى و لذتم… کمندِ درازِ آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادى، آرى آزادىِ واقعى خیلى فاصله دارم.ولى اى خداى بزرگ، در همین مرحله‏ اى که هستم احساس می‏کنم که تو مانند راهبرى خردمند مرا پند و اندرز می دهى، آیات مقدس خود را به من می نمایى و مرا عبرت می ‏دهى! چه‏ بسا که در موضوعى ترس و وحشت داشتم و تو مرا کمک کردى. چیزهایى محال و ممتنع را جنبه امکان دادى و چه بسا مواقع که به چیزى ایمان و اطمینان داشتم ولى تو آن را از من گرفتى و دچار غم و اندوهم کردى و به من نمودى که اراده و مشیت هر چیز به دست توست. فعالیت می کنیم، پایین و بالا می ‏رویم ولى ذلّت و عزّت فقط به دست توست.

 

« یادداشت های شهیدچمران/می ۱۹۶۰- آمریکا»

پنج شنبه 3 فروردين 1386برچسب:, :: 22:29 ::  نويسنده : محمــــد زیـنـلــی

***روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است***

***گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است***

***لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش***

***آسمان چشم به راه قدمش هر روز است***

سال جدید را صمیمانه به همه منتظران واقعی ظهور آقا

تبریک عرض میکنم!!

برای تعجیل در فرج آقا و شادی شهدا و سلامتی رهبر عزیزمون

یه صلوات واقعی بفرست!

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ ساده این حقیر خیلی خوش اومدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 6520
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1